شیـر و رفقـاش نشسته بودن و خوش میگذروندن.....

بین صحبت شیره نگاهی به ساعتش میندازه و میگه:

"آُه! اُه! ساعت 11 شده! باید برم! خانم خونه منتظره!"

گاوه پوزخندی میزنه و میگه: "زن ذلیلو نیگا !

ادعاتم میشه سلطان جنگلی!"

... شیر لبخند تلخی میزنه و میگه:

"توی خونه یه شیـــر منتظرمه ! نه یـه گاوی مثـل تــو !!!!"
9 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/01/26 - 10:39